سیب هلو یاس

بسم الله الرحمن الرحیم

سیب هلو یاس

بسم الله الرحمن الرحیم

بخش هایی از مجله روزنه

 

اس ام اس و جوک

***************

 1

سلام.ببخشید بد موقع مزاحم شدم قصد مزاحمت نداشتم .

می خواستم بگم شبها که ما می خوابیم آقا پلیسه بیداره.

...........................................................

 

بعضی دل ها از جنس تفلون هستند.

چیزی به خود نمیگیرند

و اگر هم گرفتند به راحتی می‌شود پاکشان کرد

………………………………………………..

یَک روز بر خانه نَشَسته بودم داشتم تخمه نَ میخوردم یَک دف دیدم تیلفنم زنگ زد .

گفتم ها کیسته ؟ گفت : ها . .. اییییی..... مدیرسایت یاهو بیدم ...

گفتم : ها چطوری ... خوبی ؟ در سلامتی کامل به سر میبری ها ووووووو ؟ ؟ ؟ ؟ ؟

گفت : ها . این یاهو مَسینجیر 8 قدیمی شده . اگه میشه 9 رو زودتر طراحی کن .

گفتم : ها باشه .... بعد رفتم پشت کامپیوتر طراحی کردم

و از ویلایت خودمان با بلوتوث فرستادمش آمریکا برای بیل گیتس

و اون هم فروختش به شرکت یاهو

......................................................

عشق رازی است مقدس .

برای کسانی که عاشقند ، عشق برای همیشه بی کلام میماند ؛

اما برای کسانی که عشق نمی ورزند ، عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست

...................................................

عادت کن که عادت نکنـــی ..

 که اگــــــر عادت کنی دیگه نمی تونی عادت نکنــــی

...........................................

 اگه دلت برام تنگ شده بیا پایین منو ببین
.
.
.
.
دیر اومدی رفتم!

.
.......................................................

سبزترین سبزه ها تقدیم توباد!
.
.
.
سازمان پخش علوفه دام

....................................................

 بر بالای برج میلاد با سوپرمن و بتمن ایستا کرده بودم یک دفعه یاد تو افتادم

 گفتم یک اس ام اس برایت ویل کنم ببینم حالات چطور است خوبی

در سلامتی کامل بسر میبری..هو

....................................................

 

عشق چیزی جز یافتن خویش در دیگران و شادکامی در شناخت نیست.

...................................................

 

یکی از مهمترین مهارتهای آرام بودن در زندگی کوچک شمردن مسائل است.
........................................................

 

برای زیستن دوقلب لازم است :
یکی برای من یکی برای تو
و اگر قلب من مال تو باشه و قلب تو مال من باشه
آن زندگی هیچ وقت تمومی نداره

..................................................

باهام باشی باهاتم......
 دیوونه بشی دیوونه میشم.......
مریض بشی مریض میشم......
بمیری میمیرم.....
تنهام بذاری ......
منتظرت میمونم

..........................................
در پی سهمِیه بندی شدن بنزیِن قیمت الاغ به شدت افزایش یافت... برو خوشحال باش قیمتت رفته بالا...!

..........................................
دعای یک دختر مجرد: خدایا من .واسه خودم از تو هیچی نمی خوام، فقط یه داماد خوب به مادرم قسمت کن!

..........................................

><(((:>
><(((:>
><(((:>
ماهی برات فرستادم تا بخوری و ببینی که چقدر مزه اش با علف فرق داره!

..........................................
: عشق ... سرکاریه
محبت ... تظاهره
مهربونی ... مسخرس
وفا ... مُرده
عهد و پیمان ... دلخوشیه
عاطفه ... تموم شده
مهر ... مدرسه ها باز می شه!

..........................................

گویند مرگ سخت است، و سخت تر از مرگ، انتظار برای SMS من!
خیلی انتظار کشیدی آره؟

..........................................
دوستت دارم، تو چی؟
خیلی می خوامت، تو چی؟
دوریت اذیتم می کنه، تو چی؟
بی تو می میرم، تو چی؟
......
من الکی گفتم، تو چی؟
..........................................
درجات دیوانگی:
1. گیج
2. خنگ
3. پپه
4. گاگول
5.اسمت چی بود؟
..........................................
: این نردبان ترقیه:
l-l
l-l
l-l
l-l
l-l
l-l
I.Q! ازش می رن بالا نه پایین!

..........................................

برو پایین سر کاری نیست
l-l
l-l
l-l
l-l
l-l
l-l
حالا میخوای نردبونو بردارم این پایین بمونی؟

..........................................
تو را از سمیم غلب و با طمام وجود دوصت دارم (چیه؟ مگه بی صوادها دل ندارن؟)
..........................................
: روحت شاد و یادت گرامی...
.
.
.
.
این اس ام اس رو واسه هر کی فرستادم فرداش مرد ... مواظب خودت باش

اگه یه روز تنها شدی...
...
...
...
تا کسی نیست دستتو بکن تو دماغت، حالشو ببر!

..........................................

13 سوال تیزهوشان: 13 آبان چه روزیست؟
1) 17 مرداد 2)22 بهمن 57 3)آبان روز 13 ندارد. 4)روز 13 به در
5) هر دو تا 6)هر سه تا 7)هر 5 تا 8)پنج پنج تا
9)چرا پنج تا؟ 10) پس چند تا؟ 11)هر کی می گه 13 نیست، 17،18،19،20

..........................................

اگر دبیر ریاضی بودم ثابت می کردم که چگونه شعاع نگاهت از مرکز قلبم می گذرد.
اگر دبیر دینی بودم ثابت می کردم بعد از خدا خواهان پرستش توام
اگر دبیر زبان بودم به زبان بی زبان می گفتم خیلی دوستت دارم
اگر دبیر جغرافی بودم می دانستم که خوش آب و هوا ترین منطقه، آغوش گرم توست
و اگه دبیر شیمی بودم، از اشک چشمانت محلول محبت می ساختم

..........................................

اینو می فرستم به سلامتی هر چی گلدونه. به شرط اینکه گل شما باشی و خاکش ما.

..........................................

هرگز عشق را گدایی نکن، زیرا هیچ گاه چیز با ارزشی به گدا داده نمی شود!

..........................................
مشترک گرامی! اعتبار دوستی شما رو به اتمام است. لطفا جهت شارژ مجدد یک بوس ارسال نمایید!

..........................................
از مشاور املاک عشق مزاحم شدم، شما براى قلبتون مستأجر نمی خواهید؟
..........................................

برو یه سوزن بیار
.
.
باور کن سرکاری نیست
.
.
حالا تو سوراخ سوزن رو نگاه کن
.
.
نگاه کردی؟
.
.
دلم برات اینقدر شده!
 

................................................

 طرز نگاهت،صورت ماهت، چشمای نازت، دل عاشق نوازت ... منو یاد گدای سر کوچمون می ندازه!

................................................

 هنر شمشیر اینه که یکی رو دو تا می کنه،
بنازم هنر عشقو که دو تا رو یکی می کنه

 

................................................

افتادن در گل و لای ننگ نیست. ننگ در این است که آنجا بمانی.

 

..................................................

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی**** آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

...................................................

زندگی یک مسابقه بخت آزمایی است

اما من از هر اتفاقی که در زندگی روی می دهد

نهایت استفاده را می برم

.............................................

پیام بازرگانی جدید کانون فرهنگی آموزش یانگوم:
یانگوم لی هستم،
رتبه 6 اوردم،
از بدو تولد در آزمونهای کانون شرکت میکردم!!!

 

................................................

د
دو
دوس
دو ست
دو ستا چک که بخوری میگی منتظره اس ام اس کی بودی که اینطوری پریدی سر گوشیت

 

...................................................

تحفه ای یافت نکردم که فدای تو کنم
یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو ..

..........................................................

اس ام اس را واسه کسی میفرستی که ازت دور باشه،
 من برای تو چی بفرستم وقتی تو قلب منی.
............................................................
تنها به 3 منظور جرات کنید کلامتان را بکار ببرید :
 برای طلب شفا ،
برکت و سعادت

..........................................
: اگر 10 تا گل رز دستت گرفتی و رفتی جلوی آینه و دیدی 11 تاست، تعجب نکن...
این نشون میده که تو هم کوری هم کودنی هم دچار توهم شدی!
..........................................

جیگرم، نفسم، همسرم، همدستم، همپام، همدلم درد می کنه. دکتر خوب سراغ نداری؟
..........................................
زندگی بدون عشق مساوی است با ... جمعه بدون یانگوم!
: تو رو به قیمت جون، به همین یه لقمه نون، تو رو به ماه آسمون، به عاشقای بی نشون تو رو به حرمت چشات، به همه مقدسات، تو رو به خود خدا، به هق هق شبونه هات قسمت می دم...
جوراباتو بشور خفمون کردی!
..........................................
در ماهی تابه عشقت سوختم، بی وفا روغن بریز!

..........................................
به خره میگن چه کاری بلدی؟ میگه عرعر می کنم، جفتک می زنم، الان هم دارم SMS می خونم!
..........................................
طوجه طوجه: عاموظش زبان فارصى در کمطر عز یک ماح 100% تزمینى
با ما تماص بگیرید

..........................................

تو برام اونقدر با ارزشی که حاضرم تمام سهمیه ی  بنزیِنم رو به پات بریزم و آتیشش بزنم!
................................

داستان هفته

یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم که یکی از بچه های کلاس را دیدم. اسمش محسن بود و انگار همه‌ی کتابهایش را با خود به خانه می برد.
با خودم گفتم: ”کی این همه کتاب رو آخر هفته به خانه می بره. حتما ً این پسر خیلی بی حالی است!“
من برای آخر هفته ­ام برنامه‌ ریزی کرده بودم. (مسابقه‌ی فوتبال با بچه ها، مهمانی خانه‌ی یکی از همکلاسی ها) بنابراین شانه هایم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.‌
همینطور که می رفتم،‌ تعدادی از بچه ها رو دیدم که به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. کتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاکها افتاد.
عینکش افتاد و من دیدم چند متر اونطرفتر، ‌روی چمنها پرت شد. سرش را که بالا آورد، در چشماش یه غم خیلی بزرگ دیدم. بی اختیار قلبم به طرفش کشیده شد و بطرفش دویدم. در حالیکه به دنبال عینکش می گشت، ‌یه قطره درشت اشک در چشمهاش دیدم.
همینطور که عینکش را به دستش می‌دادم، گفتم: ” این بچه ها یه مشت آشغالن!“
او به من نگاهی کرد و گفت: ” هی ، متشکرم!“ و لبخند بزرگی صورتش را پوشاند. از آن لبخندهایی که سرشار از سپاسگزاری قلبی بود.
من کمکش کردم که بلند شود و ازش پرسیدم کجا زندگی می کنه؟ معلوم شد که او هم نزدیک خانه‌ی ما زندگی می کند. ازش پرسیدم پس چطور من تو را ندیده بودم؟
او گفت که قبلا به یک مدرسه‌ی خصوصی می رفته و این برای من خیلی جالب بود. پیش از این با چنین کسی آشنا نشده بودم. ما تا خانه پیاده قدم زدیم و من بعضی از کتابهایش را برایش آوردم.
او واقعا پسر جالبی از آب درآمد. من ازش پرسیدم آیا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازی کند؟ و او جواب مثبت داد.
ما تمام اخر هفته را با هم گذراندیم و هر چه بیشتر محسن را می شناختم، بیشتر از او خوشم می‌آمد. دوستانم هم چنین احساسی داشتند.
صبح دوشنبه رسید و من دوباره محسن را با حجم انبوهی از کتابها دیدم. به او گفتم:“ پسر تو واقعا بعد از مدت کوتاهی عضلات قوی پیدا می کنی،‌با این همه کتابی که با خودت این طرف و آن طرف می بری!“ محسن خندید و نصف کتابها را در دستان من گذاشت.
در چهار سال بعد، من و محسن بهترین دوستان هم بودیم. وقتی به سال آخر دبیرستان رسیدیم، هر دو به فکر دانشکده افتادیم. محسن تصمیم داشت به جورج تاون برود و من به دوک.
من می دانستم که همیشه دوستان خوبی باقی خواهیم ماند. مهم نیست کیلومترها فاصله بین ما باشد.
او تصمیم داشت دکتر شود و من قصد داشتم به دنبال خرید و فروش لوازم فوتبال بروم.
محسن کسی بود که قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی صحبت کند. من خوشحال بودم که مجبور نیستم در آن روز روبروی همه صحبت کنم.
من محسن را دیدم. او عالی به نظر می رسید و از جمله کسانی به شمار می آمد که توانسته اند خود را در دوران دبیرستان پیدا کنند.
حتی عینک زدنش هم به او می آمد. همه‌ی دخترها دوستش داشتند. پسر، گاهی من بهش حسودی می کردم!
امروز یکی از اون روزها بود. من میدیم که برای سخنرانی اش کمی عصبی است. بنابراین دست محکمی به پشتش زدم و گفتم: ” هی مرد بزرگ! تو عالی خواهی بود!“
او با یکی از اون نگاه هایش به من نگاه کرد( همون نگاه سپاسگزار واقعی) و لبخند زد: ” مرسی“.
گلویش را صاف کرد و صحبتش را اینطوری شروع کرد: ” فارغ التحصیلی زمان سپاس از کسانی است که به شما کمک کرده اند این سالهای سخت را بگذرانید. والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان شاید یک مربی ورزش... اما مهمتر از همه، دوستانتان...
من اینجا هستم تا به همه ی شما بگویم دوست کسی بودن، بهترین هدیه ای است که شما می توانید به کسی بدهید. من می خواهم برای شما داستانی را تعریف کنم.“
من به دوستم با ناباوری نگاه می کردم، در حالیکه او داستان اولین روز آشناییمان را تعریف می کرد. به آرامی گفت که در آن تعطیلات آخر هفته قصد داشته خودش را بکشد. او گفت که چگونه کمد مدرسه اش را خالی کرده تا مادرش بعدا ً وسایل او را به خانه نیاورد.
محسن نگاه سختی به من کرد و لبخند کوچکی بر لبانش ظاهر شد.
او ادامه داد: ”خوشبختانه، من نجات پیدا کردم. دوستم مرا از انجام این کار غیر قابل بحث، باز داشت.“
من به همهمه‌ ای که در بین جمعیت پراکنده شد گوش می دادم، در حالیکه این پسر خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما درباره‌ی سست ترین لحظه های زندگیش توضیح می داد.
پدر و مادرش را دیدم که به من نگاه می کردند و لبخند می زدند. همان لبخند پر از سپاس.
من تا آن لحظه عمق این لبخند را درک نکرده بودم.
هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست کم نگیرید. با یک رفتار کوچک، شما می توانید زندگی یک نفر را دگرگون نمایید: برای بهتر شدن یا بدتر شدن.
خداوند ما را در مسیر زندگی یکدیگر قرار می دهد تا به شکلهای گوناگون بر هم اثر بگذاریم.
دنبال خدا، در وجود دیگران بگردیم

 

Image hosted by allyoucanupload.comImage hosted by allyoucanupload.comImage hosted by allyoucanupload.com

اس ام اس و جوک

+++++++++++

چمن زیر پاتیم..یه وقت خر نشی بخوریمون ..

..............................................................
باعرض سلامى به بلندى بیل به محکمى کلنگ به گردى استامبلى به سرعت فرقون

 به تیزى شاقول به انعطاف پذیرى طناب به لبریزى دوغاب به سفیدى سیمان سفید

به صافى ماله به قشنگى کمچه به وسعت بشکه به معرفت عمله
..............................................
با سنگهایی که در سر راهت میگذارند هم میتوانی
چیز قشنگی برای خود بسازی
................................................

اس ام اسات شده مثل دارو.
یکی صبح یکی شب.
اما حال من خیلی بده.
هر لحظه به دارو احتیاج دارم هر لحظه
...............................................
برای لذت بردن از زندگی کافیه کمی احمق باشی
"شکسپیر"
...............................................
.
من این sms را تابحال براى هیچکسى نفرستادم
.
.
.
.

براى تو هم نمی فرستم
..................................................
من مثبت اندیشم بنابراین نقشه ی گنج در چنگ من است
............................................
هیچوقت شخصیت خودت رو برای کسی تشریح نکن.
چون کسی که تو رو دوست داشته باشه بهش نیازی نداره،
و کسی که ازت بدش بیاد باور نمی کنه
..............................................
وقتی دلم می گیرد آنقدر ابری می‌شوم که خورشید کسوف می کند
............................................ !
ما در زندگی مرتبا با درسهای تازه ای روبرو می شویم
و تا زمانی که درسی را یاد نگیریم مجبور به گذراندن دوباره آن هستیم

............................................

خاک پای دوست شدن در نزد ما یک آرزوست
گر دوست قابل بداند جان من تقدیم اوست
................................................
اگر شغلی داری که هیچ سختی در آن نیست
پس بدان که اصلاً شغل نداری
............................................
سعی نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم،
بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم
............................................
دلم بدجور هوای دستها ت رو کرده.
لحظه شماری می کنم برای اون لحظه که
حقت رو کف دستت بذار
.................................................

نماز زیبا ، بزرگترین هدیه انسان به آسمان است .
.................................................


تف
تف
تف

با تو کاری ندارم فقط میخواستم شیشه ی گوشیتو پاک کنم
.....................................................
انسان هنگامی که میل به اوج‌گرفتن را حس می‌کند،
هرگز راضی نمی‌شود لنگان‌لنگان راه برود.
"هلن کلر"
...............................................
انسان هم میتونه دایره باشه هم یه خط راست.
انتخاب با خودت است.
تا ابد دور خودت بچرخی یا تا بی نهایت ادامه بدی

...............................................

sooq.sooq.sooq

sooq.sooq.sooq.

موبایلتو بر عکس کن ..همه اش مال تو

............................................................

=[====[====[==  >--->- 0  ==[===[===[====

میدونی این چیه؟؟؟منم که از دوری تو رو ریل قطار دراز کشیدم

میخوام خودمو بکشم ..

.....................................................

میدونی اسکل یعنی چی؟؟؟

گوشیتو برگردون...اهان یعنی همین ..

....................................................

امروز سالگرد تولد جواد یساری هست ..به افتخار این روز تو هم مثل من اینو واسه

جوادترین دوستت بفرست ..فقط ظرفیت داشته باش به خودم نده ..

.......................................................

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را ... هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
هیجان زده نشو! پشت یه کامیون نوشته بود!

.....................................................


 برداشتن قدم های بزرگ در زندگی...
.
.
.
پاره شدن شلوار را در پی دارد!
.................................................................

ازعشق تو به کوچه پس کوچه ها زدم، الان عشقو ولش کن من گم شدم! حالا باید چی کار کنم؟!
...................................................
 نفهم ... بی لیاقت ... احمق ... بی شعور ... به کسی میگن که قدر گلی مثل تو رو ندونه
.....................................................
می دونم تا SMS میاد دعا می کنی که من باشم، می خواستم بگم دعات مستجاب شد!

.....................................................
 یه قورباغه با یه اردک ازدواج می‌که، اگه گفتی بچه‌شون چی میشه؟
.
.
.
.
بچه‌دار نمی شن، واسه‌شون دعا کن، زندگیشون داره از هم می‌پاشه!

................................................

یه روز یه نفر کاغذی پیدا میکنه که روش یه شماره تلفن نوشته بود . زنگ میزنه به همون شماره و میگه:

 آقا من شماره تون رو پیدا کردم آدرس بدید بیارم خدمتتون!

................................................

یه نفر ۱۰ تومن میندازه تو صندوق صداقات، هنوز دوقدم رد نشده بوده،‌ یک ماشین میزنه بهش،

درب و داغونش میکنه. همون وقت یک بابای دیگه‌ای داشته یک پولی مینداخته تو همون صندوق،

 ‌یارو با حال زار پامیشه، ‌میگه: آقا پولتو اونتو ننداز، اون صندوقش خرابه

..................................................

 بر سر راهت دامی از عشق پهن کردم، ولی تو با سرعت از کنارش رد شدی و گفتی: میگ میگ!
..............................................................

 مسیج‌های نو و کهنه شما را خریداریم! (سازمان بازیافت مسیج‌ها)
........................................................
هه هه هه...
ببخشید، یه لحظه تو رو تو ذهنم تجسم کردم، نتونستم جلوی خنده مو بگیرم!
 

 

***************

داستان هفته

میخ در دیوار

یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.
روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که عصبانی شدن خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در دیوار سخت بکوبد.
به این ترتیب روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود و موضوع را به پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته به دیوار کوبیده بوده است را از دیوار بیرون بکشد.
روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را از دیوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر کرد و گفت:
دستت درد نکند، کار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی که در دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !! این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود. پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار دل طرف مقابل می کوبی. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می خواهم که آن کار را کرده ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. یک زخم فیزکی به همان بدی یک زخم شفاهی است. دوست ها واقعاً جواهر های کمیابی هستند ، آنها می توانند تو را بخندانند و تو را تشویق به دستیابی به موفقیت نمایند. آنها گوش جان به تو می سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و آنها همیشه مایل هستند قلبشان را به روی ما بگشایند.
این هفته ، هفته دوستیابی ملی است، به دوستانتان نشان دهید چقدر برای آنها ارزش قائل هستید.
یک نسخه از این نوشته را برای هرکسی که او را بعنوان دوست می شناسید بفرستید، حتی اگر آنها را برای دوستی که خودش این متن را برای شما فرستاده است، بفرستید. اگر مجدداً این متن به خودتان بازگشت ، بمعنای آن است که شما در یک دایره ای از دوستان خوب قرار گرفته اید.
شما دوست من هستید و من به شما افتخار می کنم.

 


بخش هایی از مجله روزنه

 

اولین مردی که باردار شده است

 

Mr. Lee Mingwei

Mr. Lee Mingwei

Mr. Lee Mingwei

 

 فتو کاتور

اس ام اس و جوک

 
دست هایی که یاری می رسانند مقــدس تر از دست هایی هستند که
دانه های تسبیح را می گردانند.
.............................................................

در پی کسب رتبه ششم در امتحانات توسط یانگوم ..او اعلام کرد که از زمانی که

زیر نظر استاد شین درس میخوتنده از کتاب های گـاج استفاده میکرده

تبلیغ کلاس کنکور

....................................................
شاد کردن قلبی با یک عمل ، بهتر از هزاران سر است که
به نیایش خم شده باشد ! "گاندی
.......................................................

اسمان را ستاره زیبا میکند
باغچه را گل
عشق را محبت
بیابان را چمن
چشم را اشک
و تو را

:::::::
عمل کردن دماغ
.................................................

 اگه گفتی؟؟به زنی که همیشه میدونه شوهرش کجاست چی میگن؟؟

میگن...بیــــوه

................................

کدام مورد در بین دانشجویان دانشگاه آزاد دیده نمی‌شود؟
الف) حال و حوصله درس‌خواندن
ب) جنبش نرم‌افزاری و تولید علم
ج) عبرت از گذشتگان
د) امید به آینده
.....................................................

مشترک محترم با عرض سلام ..لطفا گوشی خود را خاموش فرمایید

میخواهیم مخابرات را بشوییم

.............................................

تبلیغ شامپو
آیا می دانستید رتبه اول کنکور رشته ریاضی همیشه موهای خود را با شامپو سیر پرژک میشوید؟

........................................

 

.......*.......
می دونی این چیه؟
...
این تویی که تنها ستاره آسمون دل منی.
...
پایین تر نرو
...
...
...
**--***---***---***---***--***---***
 ای وای! اینا کجا بودن؟!

......................................
 ای که از درد دلم با خبری / قرص دل درد مرا کی می خری؟

..................................
 یه مرد احمق به یه زن میگه ساکت باش اما یک مرد دانا به یه زن میگه نمی دونی وقتی لبهات بسته اند چقدر خوشگل میشی
.............................................
 اگر ازمن بپرسند بهترین، زیباترین، شجاع ترین، محبوب ترین و عاقل ترین آدم کیه؟ انگشتمو به طرف تو دراز می کنم و می گم: این نمی تونه باشه!
.....................................................

اگراز پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ،
به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای
مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هست که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید
........................................................

انسان نقطه ای است بین دو بی نهایت .
بی نهایت لجن
و بی نهایت فرشته .
بنگر به طرف کدام یک می روی .
دکتر شریعتی
..................................................

عزیزم آرزو میکردم که دنیا و علم اونقدر پیشرفت کرده بود که

با این که از هم فرسنگ ها فاصله داریم

میتونستم از همین جا که نشستم و تو نشستی

با بیل بزنم تو ملاجت

..................................................

اگه گفتی به یه دختر خانوم خوشگل با یه لباس ناز ..وقتی که شب میخواد بره بخوابه

چی میگن/؟؟

میگن..شب بخیر

.................................

زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین خاطراتی که ز تلخی جان می گسلد .
یک نفر در دل خاک . یک نفر همسفر خوشبختی یک نفر همدم با سختی هاست .
چشم تا باز کنی عمرمان میگذرد ما همه همسفریم.
................................................

به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک، چرا باید به دور تو بگردم ؟؟؟
ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی ، برو با دل بیا تا من بگردم
................................................

خداوند عز و جل میفرماید: بنده ی من:
هنگامی که نمازمیخوانی چنان به تو گوش میدهم که گویی یک بنده دارم.
وتو چنان ازمن غافلی که گویی چندین خدا داری.
...............................................................

وقتی یک پسر به تو میگوید دوستت دارم دفعه اولش نیست,آخرش هم نخواهد بود
وقتی یک پسر اعتراف می کند که بدون تو نمی تواند زندگی کند تصمیم شو گرفته
که تورو اقلا واسه یه هفته داشته باش
.............................................................
fish bowl

.....................................................................
شباهت آقایون با آگهی بازرگانی چیست؟
شما نمی توانید یک کلمه از حرف های آنها را باور کنید
و هیچ چیزی برای زمانی بیش از 60 ثانیه دوام نمی آورد
..............................................................
بابا نوئل بهم گفت بین گل و گلدون یکیو انتخاب کنم...
منم گلدون رو گرفتم تا تورو توش بذارم.... . . . . . . . .
آخه تو بهترین کود دامی دنیایی
........................................................

به اشتیاق اولین دانه برف،
به تحمل آخرین برگ پاییز،
به گرمای تن خورشید
و به زیبایی آسمان شب قسم می خورم
که سر کاری
...................................................

زندگی قشنگه اگه با تو باشه...
مرگ قشنگه اگه برای تو باشه...
دلتنگی قشنگه اگه به خاطر تو باشه
... من قشنگم اگه با تو باشم...
اما تو هر کار بکنی قشنگ نمیشی پس بیخود زور نزن
.....................................................

آدم برفی تنها یک پا دارد و چشمانش دگمه است و پیراهنش، کهنه پاره ای...
اما میخندد
آدم برفی در برف میخندد... چرا که شانس این را داشته است که باشد!
که آدم برفی باشد!...
........................................................
میدونین کره ایها اسم بچشون رو چجوری انتخاب میکنن؟
از بلندی یه ظرف میندازن پایین صدای همونو میذارن اسم بچشون
مثل: دنگ دینگ دونگ یا دونگ دینگ دانگ
.........................................................

یک راننده زن هست اگه :
1 - اگه ماشینش پنچر بشه کاپوت ماشین رو بالا میزنه و توی ماشینو نگاه میکنه
۲- اگه راهنمای چپ رو بزنه و سمت راست بپیچه !
3-وقتی پشت سرش باشی و چراغ بزنی یا بوق بزنی توی آینه رو نگاه میکنه ! تازه یادش میاد که روسریش رو درست باید بکنه !
۴- با سرعت ۱۴۰ یه پیچ رو دور بزنه

..................................................................

یه روز عشق از دوستی پرسید :
تفاوت من و تو در چیست ؟
دوستی گفت من دیگران را به سلامی آشنا میکنم تو به نگاهی ...
من آنان را با دروغ جدا میکنم تو با مرگ
................................................................
یک..دو..سه..چهارراشمردم تک تک.
اهسته به دنبال تورفتم باشک
وقتی که بزرگترشدم فهمیدم
تمرین جداییست قایم باشک.

++++++++++++++++

 

 

حکایت

سه نامه از تدی

تدی استالرد یکی از بچه هایی بود که در مدرسه نظر کمتر کسی را به خود جلب می کرد. حتی مسوولین مدرسه هم توجهی به او نمی کردند. او به مدرسه هیچ علاقه ای نشان نمی داد. لباس هایی چروکیده ، موهایی که هرگز رنگ شانه را به خود ندیده اند و صورتی بی رنگ و کم خون داشت. با نگاه متعجب و بدون حس خاصی ساعت ها خیره به جایی نگاه می کرد. وقتی خانم تامپسون، معلم کلاس با تدی صحبت می کرد او همیشه کم حرف می زد و کلمات یک بخشی به کار می برد. بچه ای فاقد هرگونه جذابیت، بدون حس و انگیزه و دور افتاده از جو مدرسه بود. حتی دوست داشتن و در قلب جای گرفتن او سخت و دشوار به نظر می رسید. اگر چه معلم او همیشه به زبان می آورد تمام بچه های کلاس را به یک اندازه دوست دارد اما در باطن می دانست این جمله حقیقت ندارد. او چند سالی بود که معلم تدی بود و همه چیز را راجع به تدی و زندگی اش می دانست. خانم تامپسون هر سال کارنامه و نحوه فعالیت تدی را گزارش می کرد . در این پرونده همه نکات راجع به نحوه زندگی و فعالیت های مدرسه نوشته شده بود. مثلاً در کلاس اول نوشته شده بود: به نظر می رسد تدی در آینده فرد موفقی بشود در تکالیف و رفتارش علایم پیشرفت را از خود نشان می دهد، اما وضعیت خانوادگی خوبی ندارد. کلاس دوم: تدی می تواند بهتر از این باشد. به دلیل بیماری شدید مادر و نبود شخص دیگر، کسی در خانه نیست که به او در حل تکالیف کمک کند و نظارتی روی آن ها داشته باشد. کلاس سوم: تدی پسر بسیار خوبی است اما بسیار جدی است . در یادگیری کند است و مسایل را دربر یاد می گیرد. مادرش امسال فوت کرد. کلاس چهارم: تدی خیلی کند است اما بچه با ادب و سر براهی است. پدرش هیچ علاقه و توجهی به او نشان نمی دهد.
تعطیلات سال نو فرا رسید و بچه های کلاس هر یک هدیه ای برای خانم تامپسون آوردند. آن ها هدایای خود را کنار هم روی میز خانم معلم چیدند و دور او جمع شدند تا باز شدن آن ها را شاهد باشند. در میان هدیه ها یکی هم از طرف تدی بود. خانم تامپسون خیلی شگفت زده شد که او هم چیزی آورده است اصلاً فکرش را هم نمی کرد. هدیه تدی در کاغذ قهوه ای کلفتی پیچیده و با چسب بادبادک چسبانده شده بود. روی کاغذ فقط یک جمله ساده کودکانه بود: از طرف تدی برای خانم تامپسون. وقتی او هدیه را باز کرد یک دستبند رنگ و رو رفته که نصفی از سنگ های روی آن ریخته شده بود و یک شیشه عطر ارزان قیمت را دید. وقتی بچه ها شروع به مسخره کردن و پوزخند زدن به هدیه تدی کردند، خانم تامپسون برای ساکت کردن آن ها و نشکستن دل تدی دستبند را به دست خود بست و به مچ خود نیز کمی عطر زد. مچ خود را کنار صورت بچه ها برد تا آن ها هم بوکنند و از آن ها پرسید بویش خیلی خوبه این طور نیست؟ شاگردان در حالی که بینی خود را گرفته بودند با حالتی که معلوم بود ساختگی است گفتند: بله اما در چشمان و رفتار همه عدم موافقت با این جمله به چشم می خورد.
در پایان روز وقتی مدرسه تعطیل شد، بچه ها همه به خانه های خود رفتنذ. تدی به میز خانم تامپسون نزدیک شد به آرامی کنار میز او رفت و آهسته گفت: خانم تامپسون شما بوی مادرم را می دهید. دستبند او هم در دست شما واقعاً زیباست. خیلی خوشحالم که از هدیه های من خوشتان آمد. وقتی تدی رفت، خانم تامپسون روی زمین زانو زد و از خدا طلب بخشایش کرد.
روز بعد وقتی بچه ها به مدرسه آمدند خانم تامپسون دیگر آن معلم دیروز نبود او حس می کرد دیگر یک معلم معمولی نیست بلکه متعهد و ملزم شده بود که تک تک شاگردان خود از جمله تدی را دوست داشته باشد و کارهایی برای آن ها انجام بدهد که اثر آن بعد از رفتن بچه ها نیز در قلب و روح آنها باقی بماند. او حالا خود را نماینده خدا روی زمین می دید. روش تدریس خود را تغییر داد با بچه هایی که در یادگیری کند بودند با صبر و حوصله خاصی رفتار می کرد، مخصوصا با تدی. در پایان سال در رفتار و درس تدی تغییرات شگرفی حاصل شد، او حالا دیگر با اغلب شاگردان درس خوان کلاس برابری می کرد و حتی از برخی از آن ها نیز موفق تر و کوشاتر شده بود. مدرسه تمام شد، سالها گذشت. مدت زیادی بود که خانم تامپسون خبری از تدی نداشت تا این که یک روز یادداشتی از تدی برای او رسید.
خانم تامپسون عزیز:
دلم می خواهد شما اولین کسی باشید که این خبر را می شنوید و در شادی من شریک می شوید. من با رتبه دوم امروز از دبیرستان فارغ التحصیل می شوم.
با نهایت علاقه و احترام تدی استالرد
چهار سال بعد یادداشت دیگری رسید:
خانم تامپسون عزیز، همین الان مسوولین دانشگاه به من اطلاع دادند رتبه اول دانشگاه خود را به دست آورده ام. دلم می خواست شما اولین کسی باشید که این خبر را می شنوید و در شادی من شریک می شوید. دانشگاه خیلی آسان نبود اما دوران خوبی بود.
با عشق تدی استالرد
و چهار سال بعد:
خانم تامپسون عزیز، امروز با محبت و توجه شما من دکتر تئودور استالرد هستم. دلم می خواهد بدانم از این که زحمات شما به بار نشسته است چه حسی دارید؟ و مثل همیشه اولین کسی باشید که خبر ازدواج من در ماه آینده را می شنوید. دوست دارم به خاطر من بیست و هفتم ماه بیایید و در جایی که اگر مادرم زنده بود می نشست یه عنوان یک مادر بنشینید. شما برای من مانند او و تنها کسی هستید که من در دنیا دارم. چون پدرم هم سال پیش فوت کرد.
با عشق تدی استالرد
 

 

کاریکاتور هفته

 
 

*********************************************************

 

تبلیغ شامپو

 

+++++++++++++++++++++++++++

طنز هفته

علت قبول نشدن در کنکور ؟!

اگر داوطلبی در کنکور قبول نشد هیچ تقصیری نداردچرا که سال فقط 365 روز است.

در حالی که:

1) سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط

برای استراحت است

به این ترتیب 313 روز باقی میماند.

2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی

است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق

برای یک فرد نرمال مشکل است.

بنابراین 263 روز دیگر باقی میماند.

3) در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است

که جمعا" 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند.

4) اما سلامتی جسم و روح روزانه

1 ساعت تفریح را میطلبد که جمعا" 15 روز میشود.

پس 126 در روز باقی میماند.

5) طبیعتا" 2 ساعت در روز برای خوردن

غذا لازم است که در کل 30 روز میشود.

پس 96 روز باقی میماند.

6) 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل

افکار به صورت تلفنی لازم است.

چرا که انسان موجودی اجتماعی است.

این خود 15 روز است.

پس 81 روز باقی میماند.

7) روزهای امتحان 35 روز از سال را به خود

اختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند.

8) تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست

کم 30 روز در سال هستند.

پس 16 روز باقی میماند.

9) در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید.

پس 6 روز باقی میماند.

10) در سال حداقل 3 روز به بیماری

طی میشود و 3 روز دیگر باقی است.

11) سینما رفتن و سایر امور شخصی

هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند.

12) 1 روز باقی مانده همان روز تولد شماست.

چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟!!

نتیجه ی اخلاقی: پس یک داوطلب نرمال نمیتواند

امیدی برای قبولی در دانشگاه داشته باشد

 

+++++++++++++++++++++++

قسمتی از مصاحبه جواد یساری با شبکه تلویزیونی مهاجر

- ...جناب آقای یساری شما ۲۸سال سکوت کردید و نخوندید. چرا؟
- واللا بعد از انقلاب که جنگ شد و ما کلی شهید دادیم. به احترام شهدا من نخوندم. و بسیار ناراحتم که این افتخار شهادت نصیب من نشد. بعد هم که مسئولان محترم وزارت ارشاد به من مجوز ندادن!

- با آقای صفار هرندی چه حرفی دارید؟
- ایشون همواره حامی هنرمندان بودن و امیدوارم از من هم حمایت کنن و اجازه بدن باز بخونم. من قبل از انقلاب هم که می‌خوندم هیچوقت شعر چرت و پرت نمی‌خوندم و اگه اجازه خوندن داشته‌باشم باز هم چرت و پرت نمی‌خونم. واقعا قبل از انقلاب مثل الان امنیت نبود و از کاباره که بیرون میومدم با سر و دست شکسته به خونه می‌رفتم اما الان به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی امنیت برقراره.

- آیا حرفی دارید که به آقای احمدی‌نژاد بگید؟
- انقلاب از خانی‌آباد و حسن‌آباد شروع شد و ما بودیم که انقلاب کردیم. من چهل ساله که در خیابان وحدت‌اسلامی مغازه دارم. دوستانم که همگی پاره تنم بودن شهید شدن و ما موندیم. حالا واقعا این انصافه که نتونم بخونم؟ من الان بسیار ناراحتم که خواننده‌هایی میان و اشعاری بسیار چرت و پرت می‌خونن.

- قطعا در نظام اسلامی گرفتن دست ضعیفان از مهمترین وظایف دولته و آقای احمدی‌نژاد هم که عدالت‌محور هستن حتما به یاری شما خواهند آمد.

- اتفاقا رفته‌بودم مشهد دیدم عجب رئیس‌جمهور مشتی و باحالی داریم. مثل یه آدم معمولی اومد با همه دست داد و با همون اتوبوسی که بقیه برمی‌گشتن تهران اونم برگشت تهران. آقای احمدی‌نژاد عزیز منم بچه جنوب شهرم. خواننده کوچه‌بازارم و افتخار می‌کنم به این موضوع...
 

=========================================

 نکته faces 015

 

شخصی از برناردشاو پرسید: برای ایجاد کار در دنیا بهترین راه چیست؟
او گفت: بهترین راه این است که زنان و مردان را از هم جدا کنند و هر دسته را در جزیره‌ای جای دهند. آنوقت خواهی دید که با چه سرعتی هر دسته شروع به کار خواهند کرد. کشتی‌ها خواهند ساخت که به وسیله آن هرچه زودتر به یکدیگر برسند!

===================

عکس هفته

وقتی که آسمان با پرنده هایش می خندد

****************************************